جدول جو
جدول جو

معنی یکه خوان - جستجوی لغت در جدول جو

یکه خوان
ویژگی آوازه خوانی که در مجلس بزم تنها بخواند و همکار و هم آهنگ نداشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
یکه خوان(زَ / زِ رِهْ گُ)
آنکه در خواندن نغمه محتاج دمکش نباشد. (آنندراج). و رجوع به یکه خوانی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سه خوان
تصویر سه خوان
مسیحی، که قائل به سه اقنوم اب، ابن و روح القدس باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یکه خوردن
تصویر یکه خوردن
کنایه از تکان خوردن و حیرت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصه خوان
تصویر قصه خوان
کسی که از روی کتاب برای دیگران قصه بخواند، قصه گو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یکه سوار
تصویر یکه سوار
کسی که در سواری و تاخت و تاز نظیر و همتا نداشته باشد، تک سوار، یکه تاز
فرهنگ فارسی عمید
(پُ تِ نِ)
قصه خواننده. گویندۀ داستان. قاص:
چه گوید کس از خوبی قصه خوان
که درملک خوبی است صاحبقران.
طاهر وحید (از آنندراج).
شغلی بوده است که در دورۀ صفوی شیوع داشته است، و عده ای از شاعران بدان لقب خوانده شده ان-د
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کاه خوار. که کاه خورد. که خوراک وی کاه باشد چون اسب و استر و دیگر ستوران:
ز علم بهرۀ ما گندم است و بهر تو کاه
گمان مبر که چو تو ما ستور که خواریم.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(زَ)
یزیش خوان. ورفان و شفیع و شفاعت کننده و پیشوای بزرگ مغان. (ناظم الاطباء). موبدی که دعا و نماز او خواند در آتشگاه. (یادداشت مؤلف). و رجوع به یزش و یزشن شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
از تعجب به حرکت آمدن. بر اثر تعجب لرزشی ناگهانی بر اندام افتادن. (فرهنگ لغات عامیانه). ناگهان ترسیدن. از خبری یا گفتاری یک باره متحیر شدن و سخت عجب کردن. از دیدن امری غیرمنتظره یا شنیدن چیزی نامترصد دفعتاً ترس و شگفتی در کسی پدید آمدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(یَکْ کَ / کِ / یِکْ کَ / کِ سَ)
یک سوار. یک سواره. کنایه از شهسوار که در سواری نظیر نداشته باشد. (آنندراج). کسی که در سواری مفرد و یگانه باشد. (ناظم الاطباء). سوار بی نظیر و عدیل در سواری. (یادداشت مؤلف). شهسوار. تک سوار:
گرچه بر اسب جفا یکه سواری بمتاز
که دلم چنگ در آن گوشۀ فتراک زده ست.
سیدحسن غزنوی.
یکه سوار جلوه را صف شکن دو کون کن
میرشکار غمزه را رخصت ترکتاز ده.
مخلص کاشی (از آنندراج).
، یکه تاز. (آنندراج). بهادر و شجاع و دلیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
که بدی گوید آهسته. (یادداشت مؤلف). رجوع به ریزه خوانی شود
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
بچۀ خواننده. کودک که پای منبر واعظ و روضه خوان خوانندگی کند. پامنبری. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(یَکْ کَ / کِ / یِکْ کَ / کِ جَ)
جوان منفرد که در جوانی یگانه و بی نظیر باشد. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَکْ کَ / کِ / یِکْ کَ / کِ خوا / خا)
صفت یکه خوان. خواندن بی مدد دمکش:
کدام شوخ در این پرده نغمه پرداز است
که هرچه هست از او جسته همچو آواز است
ز اقتدار به دمساز احتیاجش نیست
به یکه خوانی خود در زمانه ممتاز است.
ملامفید بلخی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سِ خوا / خا)
جماعتی هستند که به اب و ابن و روح القدس قایل اند و دعوی پیروی حضرت مسیح کنند وآنان را سه خوانا گویند. (آنندراج). قومی از نصاری که سه خدا میخوانند خدای عز و جل، عیسی و مریم علیهم االسلام. (غیاث). جماعتی را گویند که ایشان قایل بثالث ثلثه اند و آنها نوعی از نصاری باشند که ذات واجب را سه میدانند: خدا، مریم و عیسی. (برهان) :
به یک لفظ آن سه خوان را از چه شک
به صحرای یقین آرم همانا.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از یکه سوار
تصویر یکه سوار
سواریگانه
فرهنگ لغت هوشیار
داستان خوان داستان سرا کسی که قصه ها را از روی کتاب برای دیگران خواند، قصه پرداز داستانسرا: در امر معروف و نهی از منکر بنوعی مبالغه فرمودند که قصه خوانان و معرکه گیران از اموری که در او شایبه لهو و لعب باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه خوان
تصویر سه خوان
قایل به تثلیث: مسیحی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یکه خوردن
تصویر یکه خوردن
((~. خُ دَ))
جا خوردن، متحیر و متعجب شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یکه سوار
تصویر یکه سوار
((یَ یا یِ کِّ. سَ))
سوار یگانه، بی همتا در دلیری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سه خوان
تصویر سه خوان
((~. خا))
قایل به تثلیت، مسیحی
فرهنگ فارسی معین